کاریز

کاریز محل خروج آب از قنات است و در من خروج دردها

کاریز

کاریز محل خروج آب از قنات است و در من خروج دردها

بی در و پیکرترین وبلاگی است که دیده اید
اینجا مخروبه ای است که دردهایم را در آن نجوا می کنم، سنگ صبورم است. مخاطب حرف هایی است که به هیچ کس نمی توانم بگویم...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۴۶ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

چه روز گند و گوهیه امروز



خدایا

لطفا بیخیال امتحانات ما شو

ما خسته ایم


از سالن امتحانات اخراج مون کن لطفا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۴:۴۵
الهام

دنیا داره دور سرم می چرخه


این ساعت ها که میشه حال جسمیم خراب میشه، همش حالت تهوع دارم اشتهام کور میشه، انگار راه نفسم بسته میشه....آه.


من هیچ علاقه ای به استاد زبانم ندارم، فقط دوری تو داره دیوونم می کنه، شاخه ی خم شده ی دلم از سر ناچاری افتاده روی استاد زبانم.


می دونم که معلم ها زود می فهمن، یه بار استاد ادبیات خودمون به من گفت فلانی وقتی میبینه رنگش میشه مث گچ!


گفتم استاد، دوست تون داره


گفت می دونم.



وای ابروم میره اگه ....


امان از تو ای عشق که خانه خرابم کردب

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۲:۵۹
الهام

دلم داره میترکه از غصه



کجا روم


چه کنم


چاره از کجا جویم؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۱:۴۲
الهام

رفتم مغازه خرید کردم پولشم دادم بعد جاش گذاشتم و اومدم خونه!!



از تاکسی پیاده شدم در نبستم واسه خودم اومدم تو کوچه....




یه چیزی دارم میشه ها!


نمی دونم تو کدوم عالم سیر می کردم؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۱:۴۷
الهام
خدایا!

من یه عادت خیلی بد دارم لطف کن کمکم کن ترکش کنم

اه.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۹:۵۱
الهام

امان از اینها....



دختر عمم رفته تو شرکت بادران، امشب یه عطر ازش خریدم، اومدیم خونه. بهش پیام‌دادم شماره کارتتو بده، هی گفت قابل نداره و فلان

گفتم بگو بابا. 


نوشته:


عزیزدلم قابل نداره. عطر و یک تمیز کننده خودرو دادم به بابات یک‌ماه پیش رو‌هم میشه انقد. آخرشم شماره کارت رو داره.

شاخ در آوردم!


آخه ادخترعمم همیشه می گفت من اصن با تو یه‌جور دیگه ام. حتا منو خواست ببره تو شرکت شون من نرفتم.


به بابام گفتم قضیه اش چیه این؟

گفت یه بار خودشون تو‌ماشین نشسته بودن آش ریختن رو صندلی سمیه گفت دایی بیا با این تمیز کن. بابام فکر کرده مال ماشین خودشونه تو‌کیفش بوده. اصلا تعجب کرد که پولشو میخواد. می گفت اتفاقا تمیزم نکرد خیلی.


مسئله پول نیست. مسئله در جریان بودنه. آقا باید بدونی که دارن بهت قالب می کنن، تا اینکه لطف طرف حسابش کنی دو روز دیگه بکه پول لطف ام رو بده

والا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۰۱:۴۲
الهام

بهشت آن جاست که یار باشد و کرانچی هم باشد



والا


کرانچی رو بمالی به لب هاش بعد ببوسیش







واو....


خدایا از این موقعیت ها پیش بیار لطفا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۲۰:۳۸
الهام

گفت که دیوانه نه ای


رفتم و دیوانه شدم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۲۰:۳۶
الهام

آه. که چه شیرین گریستم... 

دل تنگی ات دردستم است، در آغوشم، مثل نوزدانی بغلش می کنم و با هم می گرییم.



If you go away...


If you stay

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۲۵
الهام

مدت هابود در فکر ثبت نام یه رشته ورزشی بودم، اول گفتم یوگا به حال و هوام نزدیک تره، آروم تره. بعد پشیمون شدم و تصمیم گرفتم ورزش های هوازی برم که رقص دسته جمعی مانندی داره، بیشتر به خاطر اینکه حال روحی ام بهتر بشه و یک تجربه ی گروهی ِ خاص رو از نزدیک حس کنم و بعد از سال ها خونه نشینی بالاخره باشگاه برم و بدن رو یه تکونی بدم.


رفتم. متاسفانه مسئول ثبت نام نبود و سالن رو اجاره داده بودن به مسابقات تنیس، خانم مسئول آبدارخونه گفت یه سر برو‌بدنسازی، انتهای همین سالن دست چپ زنگ رو‌بزن تا در رو باز کنن، اون جا رو هم ببین.

رفتم. یک‌در اهنگی سیاه رنگ بود و‌آیفون تصویری هم کنارس، زنگ زدم. در باز شد. منظره ی خفنی داشت. نور قرمز رنگ درفضای تاریک پله ها. رفتم با کفش بالا. در باز بود. داخل شدم. صدای مخصوص سالن های بدنسازی به گوش می رسید. آهنگ های با ریتم تند. خانم ها در هر سنی خضور داشتند و بسیار شیک لباس پوشیده بودند‌. فضای باشگاه عالی بود‌ همه چی سفید. کف دیوار سقف، با نور سفید مناسب. همون طور مونده بودم دم در تا مسئولش منو ببینه، اومد. گفت لطفا کفش هاتو بذار تو جا کفشی بعد برو اون بالا تا من بیام. خیلی آشنا بود خانمه. کفش هام رو در آوردم دیدم جورابم سوراخه، اونم در آوردم‌. رفتم همون بالا که گفت. بعد دیدمش که چطور از این طرف به اون طرف می دوید و قه قه زنان با خانم ها صحبت می کرد. هیکل خودش کلی کار داشت هنوز. فقط لباس مخصوصی پوشیده بود که باسن گرد و خوش فرم اش رو بیشتر نمایان کنه[چیزی که اکثر خانم ها دغدغه اش رو دارن].

بعد رفت سر میزش. گفتم من چند ساله ورزش کار نکردم ده سالی هست باشگاه نرفتم. میخوام دوباره شروع کنم. اولش کلی از خودش و‌کارش و‌دستگاه هاش تعریف کرد. بعد گفت چهار روز در هفته میای، در ماه ۱۶ جلسه میشه، من ببینم تون بر اساس اندام تون می گم کدوم دستگاه رو‌کار کنین و مبلغ بالایی رو‌گفت برای هزینه ی کلاس. صحبت مون تموم شد. کمی موندم و خانم ها و‌نحوه ورزش کردن شون رو نگاه کردم. چند تا شون به سختی حرکتی رو‌انجام می دادن که کمر شون قوس پیدا کنه، نمی دونم درسته یا نه، اما اکثر خانم ها به اصرار همسرهاشون میان، یا اینکه میخوان اندام شون رو باب طبع همسرشون کنند. رژیم های سخت می گیرند، عرق می ریزند، پول هنگفتی میدند، اما آیا مردها هم در مقابل کاری برای بهترشدن خودشون می کنند؟ خیلی از خانم ها مشکلی با چاقی ِاندام شون ندارند، ولی به خاطر همسرشون محبورن لاغر کنند. چیزی که من امروز دیدم اکثرن خانم های متاهل بودند.


خانمه رو هم یادم اومد. قبلا به خاطر کسب درآمد مداحی می کرد. می شناختمش. در یکی از اتاق های منزل مادرشوهرش زندگی می کرد. اصلا وضع مالی مناسبی نداشت. نمی دونم چطور سر از تربیت بدنی در آورد؟:))



#باشگاه

#نور_قرمز

#اندام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۶ ، ۲۱:۱۰
الهام