بعد ِ تو حالم، یه حالی مثل مردن بود
اماکجا حالت مث من بود؟
امروز رفتم دانشگاه، برای فارغ التحصیلی.سرویس شدم!
انقدر راه رفتم راه رفتم امضا گرفتم کپی گرفتم کوفت گرفتم آخرش دیگه دوتا کپی بود هنوز آقاهه گفت برو، دلش سوخت!
فکر کنم دو سه کیلیویی کم کردم اما امدم خونه جبرانش کردم:)))))
انقد دلم میخواست شوهر داشتم مثلا وان رو پر از آب ولرم می کرد با کمی رایحه ی گیاهی و من از راه می رفتم توی آب، اون هم تو خونه انوع و اقسام خوردنی های خوشمزه و انرژی زا، برام آماده می کرد و می گفت خاک بر سرم، پاهات تاول زده؟!!! بعد می گذاشت تو آب با بتادین و ماساژ می داد...آی ماساژ می داد....
دیروز فقط سه ساعت بیدار بودم، خیلی روز مزخرفی بود.
بعد می گم چرا من چاقم؟
صب ساعت یازده و نیم بیدار شدم ساعت سه خوابیدم، ساعت هفت بیدار شدم تا الانم بیدارم.
یحتمل بعد از سحری و اذان صبح خوابم ببره.
ولی انصافا فردا به امید خدا دیگه کمتر میخوابم:))
حس عجیبی دارم.
یه شعر داره محمدصالح علا
میگه روز مچاله صاف می شود.
روح مچاله ی منم امروز صاف شده، من ممنون زمان هستم، ممنونم.
گاهی تنها و تنها زمان باعث حل شدن مسائل میشه...
خدایا، شکرت حال روح و دلم امروز خوبه.
سینه سمت راستم از دیشب تاحالا درد می کنه، اولش فکر کردم سیم لباس زیرم هست که داره فرو میره تو بدنم بعد یادم افتاد اینی که پوشیدم اصلا سیم نداره، مامان حوله گرم کرد گذاشت تا صبح، بهتر شدم. اما هنوز درد داره کمی، تیر خفیف می کشه، خدایا خیلی می ترسم، الهی که هیچی نباشه و هیچ زنی زیبایی های بدنش رو از دست نده، خدایا بخاطر سلامتی ممنونم.
از بس این مدت اعصایم مچاله بود، فکر می کنم زده به جسمم:((
امروز یه نفر یه حرفی بهم گفت، از یکی دوستانم، که برای چندمین بار بهم تهمت زده، واقعا دلم به حال پاکی خودم میسوزه، که از سر سادگی می رفتم با پارتنر دوستم حرف می زدم حتا گاهی خواهش می کردم که برگرد، تو رو خدا بیا و این جدایی رو تمومش کن، زهرا داغونه از نبودنت، اون وقت زهرا پشت سرم رفت حرف درآورد که من با پارتنرش ریختم روی هم، ذهنش مریضه واقعا، حالامکه پارتنرش ازدواج کرده بهم گفت بدترین بد رو تودر حق منو زندگیمکردی... اینم جواب دستت درد نکنه.
امروز فهمیدم به یه نفر دیگه هم گفته که من با شوهر فلانی زیاد چت می کنم، که این بابا گمونش برده بود بین ما رابطه ای هست، در حالی که شوهر اون خانم در جایگاه استاد من هستن، اونقدر فهیم و با شخصیت و دانا هست که اگر اگر فرض هم کنیم که من قصدی داشته باشم که ندارم، از ایشون به دوره، واقعا چطوری با آبروی مردم بازی می کنن، آه خدا!
امشب داشتم به دخترعمم این جریانو می گفتم گفت الی عیب نداره، گناهاتو شستشو دادن، به قول قدیمی ها یه صابون هست که زبون مردمه و اینم گناهای ما، بشورن تا خسته شن.
گفتم آخه آجی بس که شستن پوست نداره دیگه:)))