کاش کسی بود با جان و دل کمکم می کرد و خسته هم نمی شد
سر کلاس زبانم داشتم می زدم تو فاز خُل بودن
یهو به ذهنم رسید
نوشتم:
1-what?
2-why?
3-how?
انگار دوخته شدم به زبان حال.
انگیزش به فرایندهایی ارتباط دارد که به رفتار نیرو و جهت میدهد. این فرایندها عبارتند از: نیازها، شناختها، هیجانهاو رویدادهای بیرونی. نیازها با شرایط درونی فرد که برای ادامه زندگی و رشد و سلامتی ضروری است، مرتبط است. شناختها، عقاید، باورها، رویدادهای ذهنی، انتظارات و خودپنداره را شامل میگردد که نحوه تفکر را بیشتر نشان میدهد.
طبق این تعریف سیرم،اصلا احساس نیاز ندارم برای رفع گرسنگی روحی.
خسته ام و حال انجام هیچ کاری ندارم، فقط لالایی خوندن بلدم و خودم بیدارم...
اگه به من بگن هدفت از زندگی چیه؟
می گم رشد کردن.
اما چیزی که هستم، رکود. درجا زدن. من خیلی با هدفم فاصله دارم.
ینیا
یه وقتایی تو زندگی هست که هر غلطی می کنی تهش گهه.
هرررر غلطی!
چه بخوای خراب کنی چه درست!
اون وقتا زندگی ته ته ته بی مزه گیشه
انگار بین تو و بقیه آدم ها خط کشیدن.
من و چارلزبوکوفسکی و داستایوفسکی و یه عده خل وضع دیکه
من همیشه دلم می خواست برم مسکو.
همه می گفتن پاریس من می گفتم روسیه.
تا حالا کتابی از گوگول نیکولای واسیلویچ نخوندم اما از همون دوران دبیرستان عاشقش شدم.
اصن ذهن من شدیدا شیرازی و روسی ِ.
آره.
گند زدن هام.
بی خیالی هام
نامعقول بازی هام....
وای ذهنم گندش دراومده
پیمان بهم انرژی و انگیزه میده
که یعنی دنیا خیلی حلوتر از جاییه که تو وایسادی
بدو بدو
امروز کلاس زبان دوباره گند و گوه بود.
خیلی گند بود
کلاس که تموم شد با یکی از بچه ها تمام راه روتا خونه پشت سر استاد خرف زدم.
همش بد گفتم.
همش.
همش.
پووووف
دیدید آدم وقتی داره حرف می زنه طرفش شل نگاش می کنه یا بازخوردای خوبی نمی ده. انگار بین حرف و تو بوق خر فرقی نیست براش.
آدم چقدر دلش می خواد طرفشو عن کنه