جلوتر از زمان
یه دوستی داشتمکه قبلا یه جا همکار بودیم. خانمه حدود سی و پنج سالش بود، یه پسر پونزده ساله داشت و یه دختر هفت ساله.
دیپلم هم نداشت، از هفده سالگی ازدواج کرده بود.
ولی طوری لباس می پوشید و از کلمات خاصی استفاده می کرد که همه فکر می کردن اون فوق لیسانس داره من دیپلم:/
یا مثلا فکر می کردن زیر دست اون کار می کنم. خیلی بد بود:/
خیلیها فکر می کردن معلمه ، خیلی اعتماد به نفس داشت. بادی به غبغب می انداخت که....
اون وقتا که همکار بودیم با اداره های زیادی در ارتباط بودیم، خانم های هم سری ایشون افتضاح بودن!
سر و وضع نا مرتب، بی سلیقه، دوکلام مث آدم حرف نمی زدن انگار اومدن توکوچه دارن با همسایه ها سبزی می کنن، در حالی که مدرک دانشگاهی داشتن، استخدام دولت بودن، سابقه کار داشتن، و این دو ست ما حتا دیپلم همنداشت، استخدامم نبود و سه چهار سالی بود که میومد سرمار، ولی چنان خودشوجا انداخته بود که کسی فکرشم نمی کرد دیپلم نداره.
این انتخاب خودش بود و پای انتخابش ایستاده بود، با تمام وجودش! وبا اعتماد به نفس فراواااااان!!!!!
چیزی که من برای به دست آوردنش هنوزم دارم تلاش می کنم.
از نظر من این دوست مون نسبت به خودش ونسبت به هم ردیفای خودشخیلی جلوتر از زمان بود، ادامه تخصیل داد وامسال میره دانشگاه روانشناسی بخونه. .
دارم فکر می کنم که من اگر بخوام از زمان خودم جلوتر باشم باید چطوری باشم؟ی